مبنای سروش درباره وحی نیمه بشری است که با قرآن سازگاری ندارد
تاریخ انتشار: ۵ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۷۸۳۶۰۴
به گزارش خبرگزاری مهر، به دنبال اظهارات اخیر عبدالکریم سروش در موضوع رحمانیت و خشونت در اسلام و تعارضات فراوان آن با آموزههای مسلم حجتالاسلام والمسلمین حمید نگارش، رئیس پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق (ع) به نقد موضوع وحی و تجربه دینی دیدگاه سروش پرداخت.
مشروح اینگفتگو در ادامه میآید:
*به عنوان اولین سوال بفرمائید تفاوت مبنای دکتر سروش و دیگر متکلمان درباره وحی چیست؟
جا دارد که قبل از هر سخن، یادی کنیم از فیلسوف فقید و فرزانه، مرحوم آیتالله مصباح یزدی (رحمة الله علیه) که انصافاً خدمات بسیاری در مباحث فلسفی و کلامی ارائه دادند و آثار بسیار خوب ایشان زبانزد است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نکته دیگر آنکه به اعتقاد ما نبوت، از آدم تا خاتم (علیهمالسلام) یک حقیقت واحده است که ختم آن به وجود مقدس پیامبر ماست؛ لذا عرفا درباره رسولخدا چنین تعبیر میکنند که: «الخاتمُ مَن ختمَ المراتب باسرِها» خاتم کسی است که آخرین برنامه را آورد و بعد از او برنامهای نداریم. این برنامه ویژگیها و عناصر پویایی در نظام قانونگذاری خود دارد که دیگر نیازی نیست بعد از این پیامبر، پیغمبری بیاید؛ پس اوج این حقیقت واحده در وجود مقدس پیامبر به منصّه ظهور میرسد. شعرا تعبیری درباره پیامبر دارند که: ای آخر انبیا به صورت / معنای تو بر همه مقدم. مرحوم فیض میفرماید: اگر پیامبر نمیآمد آن حقیقت واحده به کمال نمیرسید. این عقیده ماست.
نکته سوم مقدماتی بحث این است که آن برنامهای که در قالب وحی از پیامبر اکرم به ما میرسد از جانب خداست اینکه بر این نکته اصرار میورزیم به این خاطر است که اگر بپذیریم که یک منبع حکیم واجبالوجود بالذات من جمیع الجهات با بشر سخن میگوید و برای ما برنامهای نازل میکند تفاوت میکند با اینکه تدوین این برنامه به دست یک بشر باشد. اصرار ما به این علت است که وقتی برنامه زندگی من از مبدأ حکیم الهی فروفرستاده شد میتواند در حیات من جهتدهنده باشد و در سبک زندگی و ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی زندگی من مؤثر بیفتد. اگر مثلاً به تقوا طوری نگاه کردیم که امر به آن از جانب آن مبدا حکیم نازل شده دیگر به برنامه وحیانی اسلام، نگاهی مبنایی خواهیم داشت نه اینکه انسانی عادی این برنامه را آورده باشد.
نکته دیگری که در بعد معرفتی باید از نگاه مبنایی به آن نگریست شبهات و مسائلی است که به ساحت مقدس پیامبر وارد میکنند و البته در طول تاریخ اسلام بوده است. اما اوج آن را در عصر حاضر میبینیم که برگردان تفکرات الهیات مسیحیت است و امروز در کلام مسیحیت مطرح میشود و باید به آن توجه داشت که اگر امروز سخن از تجربه دینی است این تجربه دینی همان مفهومی است که در الهیات پروتستان مطرح شده است. بعد از این مقدمات، باید دقت نمود که پیامبر در نزد متکلمان اسلامی، واسطه و وسیلهای برای دریافت و ابلاغ وحی به مردم است نه فاعل وحی. در مقابل این نگاه آنچه را آقای دکتر سروش مطرح میکنند این است که پیامبر تنها مبلغ وحی نیست؛ بلکه نقش فاعلی و تولیدگری دارد و در درون خودش آن را تجربه کرده و پرورش داده است. ما این نگاه را برنمیتابیم؛ کما اینکه آیات الهی مبیّن این نکته است که قرآن کتاب من عند الله است. باری مبنای سروش درباره وحی حداقل نیمه بشری است یعنی با دخالت بشر مانند پیامبر (ص) وحی تولید میشود در حالی که مبنای دیگر متکلمان اسلامی این است که وحی فوق بشری است و به تمامه کلام خداست.
*آیا دکتر سروش، اکنون این دیدگاه را پیدا کردهاند یا سابقا بر همین نظر بودهاند؟
مثلاً در خصوص وحی برخلاف دیدگاه دکتر سروش ما پیامبر را واسطه در دریافت وحی میدانیم و این مورد مستفاد از بیان قرآن کریم است که در هیچجا کلام الله را به کلام رسول خدا، تعبیر نمیکند. ماده «تنزیل» و «انزال» بارها در کتاب وحی آمده و دلالت مستقیم بر منشأ الهی آیات کریمه قرآن دارد: «انّا نحنُ نزّلنا الذّکر و انّا لَهُ لَحافظون» (حجر، آیه ۹) در آیهای دیگر به صراحت میفرماید: «وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ ۖ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» (عنکبوت -۴۸) تو قبل از نزول کتاب نه اهل خواندن بودی و نه اهل نوشتن. که اگر غیر از این بود همه به شک و ریب میافتادند.
نکته دیکر بر اینکه پیامبر ما فقط دریافت کننده وحی است وجود بیش از ۲۹۰ آیه در قرآن کریم است که به پیامبر میفرماید: «قل..» مثلاً آیه ۱۰ سوره زمر (قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهٌ ۗ) یا آیه ۳۱ سوره ابراهیم (قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَهً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ) یا آیه ۱ سوره کافرون (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) و… این «بگو» ها که در قرآن آمده مبیّن این است که پیامبر چیزی از خود نمیگوید و هرچه هست قول خداست و بسیاری از این «قل» ها در جواب سوالاتی است که از خود پیامبر میشود ولی خداوند پاسخگوست: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَیٰ ۖ قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ ۖ» (بقره ،۲۲۰)، «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلً» (اسرا ،۸۵) «یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا ۖ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبی» (اعراف ،۱۸۷) «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ» (بقره ،۲۱۷) و….
*مهمترین تفاوتهای میان وحی و تجربه دینی در چیست؟
چهار تفاوت مهم میان وحی و تجربه دین وجود دارد: یکم اینکه وحی فعل خداست که به دسترس انسانها میرسد؛ اما تجربه دینی در دسترس همگان است. همه ما ممکن است معنویتی را تجربه کنیم یا دریافتکننده الهامی باشیم. تفاوت دوم این است که تجربه دینی در اثر تلقینات فرد به وجود میآید بدون اینکه از واقعیت خارجی حکایت کند؛ ولی وحی از حقایق عینی سخن میگوید. تفاوت سوم اینکه یقینی که از وحی برمیخیزد منطقی، قابل استناد و فرابشری است؛ ولی یقین حاصل از تجربه دینی، زبانشناختی و شخصی است که به درد دیگران نمیخورد. فرق چهارم این است که خطاپذیری در وحی معنا ندارد چون صادر از مبدأ حکیمی است که واجبالوجود بالذات من جمیع الجهات است و به بیراهه نمیرود ولی ممکن است در تجربه دینی خطا باشد و افراد در تفسیرش به انحراف کشیده شوند؛ بنابراین اینکه میگوئیم سنخ وحی از نبوغ نیست که از قوه خارقالعاده ذهنی باشد و از کشف و شهود نیست تا با ریاضت نفسانی به دست آمده باشد و جنبههای شخصی در آن نیامده تا به خطا برود.
*چرا آقای سروش وحی را همچون شعر شاعران و تجربهای دینی میداند؟
دو نکته در اینجا قابل توجه است، نکته اول اینکه از ترفندهایی که آقای سروش برای پیشبرد نظرات خود به کار میگیرند تمسک به اشعار شعرا به ویژه مولوی است و نکته دوم تشبیه کردن پیامبر به شاعران است که از صدر اسلام این بهتان به پیامبر ما زده میشد به این معنا که همانطور شاعران حالاتی را تجربه میکنند العیاذ باالله پیامبر ما نیز چنین حالات و برداشتهایی داشته است. قرآن میفرماید: «ماعلّمناهُ الشعر و ماینبغی له اِن هو اِلا ذکرٌ و قرآنٌ مبین» این نیست که پیامبر ما اهل شعر باشد که به تصریح قرآن رد میشود. تعبیر دکتر سروش به شعر به اعتبار منبع الهامی است که گویی از درون پیامبر میجوشد و ایشان مولوی را هم مویّد سخن خود میپندارد. به نظر شما این ابیات مولوی دال و موید بر نظرات دکتر سروش هستند یا اینکه نظرات ایشان را رد میکند؟!
«گفت پیغمبر که آواز خدا
میرسد در گوش من همچون صدا
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید: حق نگفت، او کافر است»
(مثنوی معنوی-دفترچهارم)
این یک کلام صریح است. یا میفرماید:
«چشم نیکو باز کن در من نگر
تا ببینی نور حق اندر بشر»
(مثنوی معنوی-دفتر دوم)
و در تعبیر صریح دیگر میگوید:
«این همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود»
(مثنوی معنوی- دفتر اول)
که این هم تصریح دارد. در دفتر سوم خود میگوید:
«تا قیامت میزند قرآن ندا
ای گروهی جهل را گشته فدا
که مرا افسانه میپنداشتید
تخم طعن و کافری میکاشتید
خود بدیدیت آنک طعنه میزدیت
که شما فانی و افسانه بدیت
من کلام حقم و قائم به ذات
قوت جان جان و یاقوت زکات
نور خورشیدم فتاده بر شما
لیک از خورشید ناگشته جدا
نک منم ینبوع آن آب حیات
تا رهانم عاشقان را از ممات»
پس هرچه هست از طرف خداست. اینکه در این ابیات اخیر، قرآن را نور خورشید و کلام حق معرفی میکند اتفاقاً آیتاللهالعظمی سبحانی هم در آن نامهنگاریها به این ابیات استشهاد میکنند؛ اما آقای سروش انکار و رد میکند.
*عقبه فکری سروش در بخش وحی و تجربه دینی کجاست؟
همان طور که در ابتدای مصاحبه عرض کردم در بعد معرفتی باید شبهاتی که به ساحت مقدس پیامبر وارد میکنند برگردان تفکرات الهیات مسیحیت است و امروز در کلام مسیحیت مطرح میشود و باید به آن توجه داشت که اگر امروز سخن از تجربه دینی است این تجربه دینی همان مفهومی است که در الهیات پروتستان مطرح شده است و متأسفانه دکتر سروش تحت تأثیر کلام مسیحیت و القائات برگرفته از آن قرار گرفته است.
از سوی دیگر سروش در فرایند فکری خود تحت تأثیر شخصیتهایی همچون پویر، گادامر و شلایر ماخر متأثر بوده است. البته بیشترین تأثیر را از پوپر گرفته است. سروش با توجه به علاقهاش نسبت به فلسفه علم و گرایش به دیدگاههای فیلسوفان علم به ویژه ابطالگرایی پویر به سوی ابطالگرایی معرفت تجربی سوق پیدا کرد. کتاب علم چیست؟ فلسفه چیست؟ در این حالت تدوین شد و برای نخستین بار فلسفه علم کارل پویر وارد اندیشه دانشگاهیان شد. آگاهی وی از فلسفه علم و فلسفه سیاسی کارل پویر سبب شد که تا به همراه بزرگانی چون استاد مطهری، استاد مصباح و استاد سبحانی به نقد مارکسیسم که یکی از جدیترین رقبای انقلاب اسلامی بود، بپردازد.
سروش که سالها خود را شاگرد پوپر میدانست، از اردیبهشت سال ۱۳۶۷ وارد مرحله جدیدی شد و با کنارگذاشتن فلسفه علم، پای به عرصه هرمنوتیک و معرفتشناسی معارف دینی میگذارد. او با تدوین قبض و بسط تئوریک شریعت رویکرد گادامری و نسبی گرایی معرفت دینی را نظاممند کرد. نهایتاً تأثیرپذیری خود را از شلایرماخر نشان داد.
*الزامات کلامی دیدگاه دکتر سروش درباره وحی چه میتواند باشد؟ عوامل روانشناختی شخصیت دکتر سروش که چنین دیدگاههای مفسدهبرانگیزی را مطرح میکند چیست؟
از زوایای مختلفی میتوان به این مسئله نگاه کرد. آن اوایل تأسیس مؤسسه امام خمینی (ره) که به نام مؤسسه باقر العلوم (ع) بودو در خدمت مرحوم آیتالله مصباح بودیم ایشان، آقای سروش را دعوت میکرد که بیاید و شبهات و مسائل مختلف کلامی را مطرح کند. دکتر سروش هم مدتی آمد و دیگر نیامد. آن زمان هم که ایشان رفتوآمد داشت شبهاتش تحت تأثیر کلام مسیحی قرار داشت. به نظر میرسد آقای سروش در بعد کسب باورهای صحیح چندان موفق نبودند که این مسئله از زوایای مختلفی میتواند مورد بررسی قرار گیرد ضمن آنکه متأثر از غربیها به دگراندیشی میپرداختند.
این نکته را یادآور میشوم که آیت الله سبحانی در پاسخ خود به شبهات دکتر سروش ضمن اظهار گلایه از ایشان میفرماید: “فردی که در محیط اسلامی و در میان علما پرورش یافته، سخنانی به زبان آورد که نتیجه آن این بود که قرآن ساخته و پرداخته ذهن پیامبر است. و مصاحبه او درباره قرآن بر تأسف و تأثرم افزود و با خود فکر کردم که زاویه انحراف او روز به روز بیشتر میشود.”
باری به نظر میرسد دکتر سروش قبل از آنکه تحت تأثیر متکلمان اسلامی قرار گرفته باشد تحت تأثیر متکلمان مسیحی بوده و وام دار نظرات آنان میباشد و این خطایی نابخشودنی است. باری از عوامل مهم روانشناختی شخصیت سروش میتوان به این موارد اشاره نمود: ۱. دلبستگی شدید به الهیات مسیحیت، ۲. ضعف در معرفت، ۳. عقدهای بودن مانند کسی که از ناحیه دیداران مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد. ۴. یا برخوردار نبودن از تعادل روحی و مزاج و مانند آن.
*آقای دکتر ما از منظر دروندینی وحی را چگونه معنا میکنیم؟ فرمود: «لو تقول علینا بعض الاقاویل * لاخذنا منه بالیمین * ثم لقطعنا منه الوتین»
بسیار عجیب است که آقای سروش به شدت به نگاه بروندینی تأکید میکند و به هیچوجه نگاه دروندینی را برنمیتابد. سوال ما از جناب سروش این است که چرا به این دلایل توجه ندارد؟ ما با این دلایل که خلاف سخن شماست چه کنیم؟ نکته دیگری که باید توجه داشت این است که قرآن تأکید فراوان دارد که پیامبر، امّی است، نقشی ندارد و تولیدکننده نیست، و صرفاً واسطه است. پیامبری ظرف وحی قرار میگیرد که تا چهلسالگی هیچ ادعایی ندارد و هیچ جملهای تا قبل از آن از پیامبر نقل نشده است و به یکباره این اتفاق میافتد؛ پس نمیتواند از سنخ تجربه، نبوغ یا کشف و شهود باشد؛ بلکه از طرف خداست.
چنین ظرفیتی در پیامبر نبوده که به یکباره چند هزار آیه خلق کند؛ پس از منظر دینی وحی به اراده پیامبر نیست؛ گاهی کاتبان وحی در جنگها همراه او بودهاند تا چیزی کم یا زیاد نشود. نظیر اینکه میفرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» (شعرا ،۱۹۳) که دلالت بر این نکته دارد که پیامبر، صرفاً دریافتکننده بوده است؛ البته کسی که به مقام پیامبری میرسد قطعاً مقاماتی را کسب کرده و تربیتشده است اما در بحث وحی، صرف شأن دریافت و ابلاغ دارد.
شما برای اینکه دانشجویان و طلاب ما که علاقهمند به این مباحث هستند بتوانند در ضمن کسب آگاهی، در دام افکار مسموم واقع نشوند چه راهکاری دارید؟
ما باید ببینیم که دادههای اطلاعاتی خود را از کجا دریافت میکنیم اگر مبنا را بر پیشینه و قدسیت آنها بگذاریم و نسخه خود را از غنی بالذات و حکیم متعال بگیریم منحرف نخواهیم شد نسخه و دادههای اطلاعاتی من اگر از امثال اوشو باشد بهتر است یا از واجبالوجوب من جمیع الجهات. امروز همه ما به تعبیر فلاسفه هویت فقری و تعلقی داریم. ما باید به دوستان دانشجو بگوییم که دادههای خودتان را از کسی بگیرید که نیازی به ما ندارد بلکه این ما هستیم که به او نیاز داریم چون هویت ربطی داریم.(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (فاطر ،۱۵) البته در ارائه مطالب باید جاذبهها و شرایط روزآمدی و پروپاگاندا را رعایت کنیم تا تأثیر بیشتری بگذاریم.
کد خبر 5129690منبع: مهر
کلیدواژه: مقام معظم رهبری پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی عبدالکریم سروش پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق ع نمایشگاه مجازی کتاب معرفی کتاب تازه های نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قاسم سلیمانی ترجمه کتاب موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات صنعت نشر کتاب و کتابخوانی رایزنی فرهنگی ادبیات داستانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور آیت الله مصباح مقدس پیامبر تجربه دینی درباره وحی ی س أ ل ون ک دکتر سروش آقای سروش پیامبر ما فلسفه علم تحت تأثیر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۷۸۳۶۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیتالله رمضانی: اسلام گنج وجودی انسان را معرفی میکند / ویژگیهای مسلمان واقعی براساس روایات اهلبیت(ع)
آیت الله «رضا رمضانی» دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) که به دعوت مسلمانان کشور برزیل برای حضور در همایش بین المللی «اسلام؛ دین گفتگو و زندگی» به این کشور سفر کرده بود، در مرکز اسلامی امام مهدی(عج) شهر سائوپائولو برزیل، حضور یافت و در جمع جوانان مسلمان در این مرکز اسلامی به سخنرانی پرداخت.
آیت الله رمضانی در این سخنرانی با اشاره به جایگاه اخلاق در اسلام اظهار کرد: یکی از نکات مهم در خصوص دین اسلام، بعد اخلاقی آن است، اسلام در صدد است که خود انسان را اخلاقی تربیت کند و جامعه نیز جامعه اخلاقی باشد. اخلاق از آن مقوله هایی است که وقتی وارد فضایل آن می شویم، می بینیم که با فطرت انسان، هماهنگ است. برخی از پستی های اخلاقی، مخالف فطرت می باشد. وقتی که قرآن به حقیقت نفس، قسم می خورد، جایگاه نفس و تمایل نفس حقیقی را به صورت قشنگ معرفی می کند، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»، قرآن در ادامه می گوید که همه خوبی ها و بدی ها را به انسان الهام کردیم و شناساندیم، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». کسانی پیروز میدان هستند که خودشان را تزکیه و تربیت کنند و این افراد به فلاح و رستگاری می رسند، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»
وی ادامه داد: خداوند همه زیبایی ها را در فطرت و وجود انسان، قرار داده است. مولوی یکی از عرفان بزرگ، یک مثال قشنگی می زند که یک نفر در خواب می بیند که باید تیری به کمان بزند و این تیر در هر کجا خورد، آنجا گنج است، او هم تیر را به کمان می کشید و می زد و تیر در هر کجا که می خورد، شروع به حفر زمین می کرد تا به گنج برسد، اما به گنج نمی رسید، جاهای مختلفی را کند، اما به گنج نرسید. برخی خیال کردند که این قضیه حقیقی است، چون این فرد، انسان بی ربطی هم نبود. فرماندار آنجا به این مرد گفت که تو دیگه حفاری نکن، تو مقدماتش را فراهم کن و حفاری بر عهده ما باشد و به گنج که رسیدیم، آن گنج را به صورت مساوی بین هم تقسیم می کنیم. آن کسی که به خواب این فرد می آمد، زیاد این کار را انجام می داد و می گفت که آنجا را حفر کن. به آن فرد گفتند که از این شخص بپرس که چرا ما این همه جا را کندیم، اما به گنج نرسیدیم، یعنی من را فریب می دهی؟ و از او بیشتر سوال کن. آن فرد هم در خواب این سوال را پرسید و آن شخص هم پاسخ داد که من گفتم تیر را به کمان بزن، ولی نگفتم که بکش، تو می رفتی می کشیدی و آن تیر ۴۰ متر آن طرف می افتاد و تو به گنج نمی رسیدی، تو این تیر را به کمان بزن بدون این که بکشی، رها کن. مرد بعد از بیدار شدن همان کار را انجام داد، تیر را روی کمان گذاشت و تیر در مقابلش افتاد و همان جا را حفر کرد و به گنج رسید. نتیجه این که گنج در وجود خود انسان است، انسان اگر خودش را مطالعه کند، به گنج می رسد.
اسلام گنج وجودی انسان را معرفی می کند
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) افزود: اسلام گنج وجودی انسان را به او معرفی می کند، اما ما متاسفانه می خواهیم که از غیر جستجو کنیم و به گنج برسیم. شعر معروفی از حافظ است که سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد، آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد. اسلام در حقیقت می خواهد که انسان را انسان تربیت کند. انسان شدن، ویژگی های خاص خودش را دارد. انسان آن وقتی که انسان شد، به دیگران خدمت می کند، امانتدار خواهد بود، انفاق می کند و خیلی از فضایل دیگر در انسان رشد می کند. البته فهمیدن انسان شدن، بسیار مهم است. یک مثال می زنم تا این مسئله، روشن تر شود. یک پدر و یک پسر با هم دعوا داشتند و پسر بسیار پدرش را اذیت می کرد، این پدر به پسر می گوید که تو انسان نمی شوی، گفتن این حرف به پسر برخورد و او رفت چند جا درس خواند و همچنین فعالیت اجتماعی انجام داد پسر در ادامه، امیر یک استانی شد. او بعد از این به حاکمیت رسید، نامه ای را برای پدرش نوشت بدون این که بگوید من پسرت هستم، با این مضمون که من امیر، تو را فرامی خوانم، پدر نمی دانست فرزندش است و لذا بابت احضار شدن از طرف امیر حکومت، ترسید و باز و بندیلش را جمع کرد و پیش امیر رفت. وقتی که پدر وارد فضای عمارت حکومتی شد دید که پسرش آن بالا نشسته است، پسر به پدرش گفت که دیدی من آدم شدم، در حالی که تو به من می گفتی که تو آدم نمی شوی اما من به اینجا رسیدم. پدر به پسر گفت من به تو نگفتم که حاکم نمی شوی من به تو گفتم که آدم نمی شوی، تو آدم شدی؟ اگر آدم شده بودی پدر پیرت را به اینجا نمی آوردی.
آیت الله رمضانی با اشاره به راهکار تربیتی اسلام اظهار کرد: اسلام می خواهد که انسان را آدم تربیت کند، وقتی که انسان، آدم شود، عاشق می شود. قبل از پیامبر(ص)، جوان ها عاشق بودند، بعد از پیامبر(ص) هم آنها عاشق بودند، اما جوانان پیش از پیامبر(ص) به دنبال عشق های مجازی بودند و به خاطر این عشق ها، جنگ ها و نزاع های زیادی رخ داد. پیامبر(ص) که آمدند، عشق را معنا کردند و گفتند که عشق و علاقه، کمال به زیبایی ها است و بالاترین عشق، عشق به خداوند و محبت به خدا است. وقتی که عشق به خداوند بیایید، عشق به کمال و عشق به زیبایی ها و عشق به معنویت و عشق به خدمت هم می آید و انسان با عشق به دیگران خدمت می کند، این طور نیست که گدا به در خانه او برود، بلکه او با عشق به در خانه گدا می رود و به او کمک می کند.
وی ادامه داد: انسان اگر بخواهد انسان شود و خودش را تربیت کند، خودش را نباید ببیند. چون اگر بخواهد خودش را ببیند، دیگر آن حقیقت را نمی تواند ببیند. مولوی داستانی از شکایت پشه نزد حضرت سلیمان نقل کرد، پشه پیش حضرت سلیمان رفت و گفت که من از باد شکایت دارم، حضرت سلیمان گفت که از هر کسی که شکایت داری، باید او هم باشد و برای من این قضاوت کنم باید هم باید و هم پشه باشد، پشه به حضرت سلیمان گفت که من نمی گویم، تو به باد بگو که بیاد. باد تحت تسخیر حضرت سلیمان بود و او زبان حیوانات را هم می فهمید، حضرت سلیمان به باد گفت که بیا، باد که آمد پشه رفت، حضرت سلیمان به پشه گفت که تو هم باش تا من بررسی کنم که مشکل از کجا است، پشه گفت که مشکل من از باد است، هر کجا که باد باشد من نمی توانم باشم. مولوی از این داستان، نتیجه اخلاقی گرفت و گفت همان طوری که پشه و باد با هم جمع نمی شوند، خود بینی هم با خدابینی جمع نخواهد شد. انسان نباید خودبین باشد، بلکه انسان باید خودش را مخلوق خداوند ببیند و تسلیم او شود، وقتی که به تسلیم شدن رسید، مسلم می شود، اسلام در حقیقت به معنای تسلیم در برابر دستورات باری تعالی است.
ویژگی های مسلمان واقعی براساس روایات اهل بیت(ع)
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) افزود: مسلم هر کجا که باشد، دیگران احساس امنیت می کنند و مسلمان واقعی همین است. براساس روایات، مسلمان واقعی کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان باشند. خیلی ها شاید در اسم مسلمان باشند، اما در معنا، مسلمان نیستند، پیامبر(ص) فرمودند که شما باید در معنا، مسلمان باشید. انسان وقتی به این جایگاه مسلمان بودن رسید، احساس مسئولیت می کند، اول در برابر خود و بعد در برابر همه مسلمانان احساس مسئولیت خواهد کرد، او اگر احساس مسئولیت نکند، حقیقتا، مسلمان نیست. پیامبر(ص) در روایتی فرمودند که «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» اگر کسی صبح کند و به فکر اصلاح امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.
آیت الله رمضانی با اشاره به لزوم احساس مسئولیت مسلمانان در برابر یکدیگر اظهار کرد: اسلام می گوید که در یک جامعه اسلامی، مشکل یک مسلمان، مشکل یک مسلمان دیگر نیز است. چون که مسلمان برادر مسلمان است، اگر او احساس درد می کند، تو هم باید احساس درد کنی، اگر او شاد باشد تو هم باید شاد باشی. سعدی شعر قشگی را دارد که بنی آدم اعضای یکدیگر هستند. انسان مسلمان نه تنها باید در برابر دیگر مسلمانان احساس مسئولیت کند، بلکه اگر یک غیرمسلمان همچون فردی مسیحی از او کمک بخواهد، باید به او کمک کند و اگر این کمک را انجام ندهد، مسلمان نیست. پیامبر(ص) در روایتی فرمودند که «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛ (کسی که صدای انسانی را بشنود که فریاد می زند: ای مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید، کسی که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست). یک مسلمان دیگران را بر خودش مقدم می کند، امام حسن(ع) گفتند که دیدم مادرم حضرت زهرا(س) در عبادت خود فقط برای همسایه ها دعا می کردند و در حالی که خودشان بیمار بودند، برای خودشان دعا نکردند. من از مادرم پرسیدم که چرا برای خودتان دعا نکردید، ایشان فرمودند که اول همسایه و بعد خانه.
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) ادامه داد: روزی حضرت زهرا(س) به نزد پدرشان رسول اکرم(ص) آمدند و فرمودند که مهر من فرقش با دیگران چیست، همان جا خداوند به جبرئیل وحی کرد که جبرئیل به پیامبر(ص) بگوید که فاطمه هر چی بخواهد به او می دهم. حضرت زهرا(س) به پیامبر(ص) گفتند که امت شما در روز قیامت با مشکل مواجه هستند، من نمی خواهم که آنها در جهنم بسوزند، من می خواهم که آنها را شفاعت کنم با وجودی که ایشان را خیلی اذیت کردند. خداوند به جبرئیل گفت که این فرشته الهی به پیامبر(ص) بگوید که من شفاعت حضرت فاطمه(ص) را پذیرفتم و هر کسی را حضرت فاطمه(س) نگاه کند و شفاعت نماید. من قبول می کنم و حضرت زهرا(س) از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند.
وی خاطرنشان کرد: حضرت زهرا(س) به حضرت امیرالمومنین(ع) آرامش می دادند. امام علی(ع) فرمودند هر چه که من غم داشتم، زمانی که حضرت زهرا(س) را می دیدم، تمام غم های عالم از من دور می شدند، نه من حضرت فاطمه(س) را اذیت کردم و نه ایشان من را اذیت کرد. زمانی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مسجد، خبر شهادت حضرت زهرا(س) را به امام علی(ع) دادند، حضرت امیرالمومنین(ع) چند بار نشستند و بلند شدند، ایشان وقتی وقتی وارد خانه گشتند، عبا و عمامه خود را انداختند و پیش پیکر حضرت زهرا(س) آمدند و چند برابر ایشان را صدا زدند، اما جوابی نیامد تا این که حضرت امیرالمومنین(ع) گفتند که یا فاطمه، من پسرعموی تو علی هستم. در روایات آمده است که حضرت زهرا(س) فرمودند هر کس برای امام حسین(ع) گریه کند، من او را شفاعت می کنم. ما افتخار می کنیم که امام مان حضرت امیرالمومنین(ع) و مادرمان حضرت زهرا(س) هستند.
منبع: خبرگزاری اهلبیت(ع) - ابنا