ناگفته هایی از حلقه های فکری اصلاح طلبان پیش از دوم خرداد ۷۶ / خاطرات تاج زاده از فعالیت های بشیریه ، سروش ، خاتمی و حجاریان
تاریخ انتشار: ۶ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۶۴۹۶۵۱
* در یک نظرسنجی درباره ۱۰۰ سال علوم سیاسی در ایران، حسین بشیریه بهعنوان بهترین مدرس و مولف انتخاب شده است. شما بهعنوان یکی از مطرحترین چهرههایی که بهعنوان شاگرد دکتر حسین بشیریه در کنار اسامی دیگری همچون آقایان امینزاده، اصغرزاده و حجاریان و... شناخته میشوید، چه تعریفی از نقش حسین بشیریه در روند تدریس علوم سیاسی در ایران دارید؟ در آن ایام پیشبینی دکتر بشیریه و خود شما از آینده و شکلگیری جریان اصلاحات در ایران چه بود و چه هستههایی در دانشکده علوم سیاسی زیر سایه تدریس بشیریه شکل گرفتند؟ این هستهها بعد در عرصه سیاسی، در سالهای دولت اصلاحات و بعد از آن بروز و ظهور سیاسی داشتند؟
دکتر بشیریه بدون تردید یکی از بهترین اساتید حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و من شخصا از ایشان بسیار آموختم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دکتر بشیریه بهرغم اینکه استاد بسیار فاضل و باسواد و در عین حال فروتن و فردی اخلاقمدار بود اما به هیچوجه دنبال ایجاد یک جریان سیاسی و حتی فکری خاصی در سطح جامعه نبود.
ما در دانشگاه تهران کسانی را داشتیم که داعیههایی فراتر از دانشگاه تهران داشتند و در آن جهت تلاش میکردند و صرفنظر از اینکه کارشان را مثبت بدانیم یا خیر، اما دکتر بشیریه در این دسته نبود و عمده نیروی خود را صرف تالیف، تحقیق و پژوهش میکرد و به همین دلیل هم بین دانشجویان محبوبیت بسیار بالایی داشت و کلاسهایش همیشه پر از دانشجویان مشتاق بود که میخواستند به فهم بهتری از مسائل دست پیدا کنند.
در مورد نقش سیاسی دکتر بشیریه نباید اغراق کرد. البته مخالفین سعی میکردند با اهداف سیاسی چنین کاری را انجام دهند اما مستقل از نیت و مقاصد آنها، از یک طرف نه میتوانیم، نه باید نقش برجسته دکتر بشیریه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را نادیده بگیریم و نه از طرف دیگر نقش نیروها و جریانهای دیگری را که مستقل از دکتر بشیریه - چه در سطح دانشگاه و چه در اجتماع - جریان داشتند انکار کنیم.
بیشتر بخوانید:
رونمایی خاتمی از راهبردهای علاج جدایی مردم از اصلاح طلبان محمدرضا تاجیک: اصلاح طلبان، دیگر با رای سلبی به قدرت برنمی گردند/ در شرایط یکدست فعلی،اصولگرایان حتی خودی های مستقل را تحمل نمی کنند معنای جلسات اخیر خاتمی با ناطق نوری و روحانی چیست؟ / فعال سیاسی نزدیک به رئیس دولت اصلاحات توضیح داد* تدریس و دیدگاههای بشیریه در دانشکده سیاسی چه تاثیری در شکل گیری حلقهای همچون کیان داشت؟
هیچ ارتباط معناداری وجود نداشت. حلقه کیان عمدتا حولوحوش دکتر سروش و در ادامه کیهان فرهنگی شکل گرفت، با دغدغهها و پرسشها و پاسخهای خاص خود. دکتر بشیریه نیز استادی با دغدغهها و گرایشها و بینشهای خاص و ویژه خود بود. ارتباط خاصی بین این دو نبود، به جز اینکه امثال بنده و آقای حجاریان در هر دو حضور فعال داشتیم؛ هم در دانشگاه تهران هم در حلقه کیان و هم در حلقهای که پیرامون آقای خاتمی مستقل از این دو بزرگوار وجود داشت که به کاندیداتوری ایشان در انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ منجر شد.
واقعیت آن است که پس از خاتمه جنگ، برخی از نیروها مثل من به این نتیجه رسیدند که بعد از سالها دوباره باید به دانشگاه بازگردند و به ویژه در رشتههای علوم انسانی و بهخصوص علم سیاست به مطالعه و تحقیق و پژوهش بپردازند. پایان جنگ، خردهایی در باورهای ما ایجاد کرده بود. همزمان فروپاشی شوروی، دموکراسی و حقوق بشر را به گفتمان هژمونیک جهانی تبدیل کرده بود و ایران هم خارج از دایره تاثیرات این فضا نبود و نسل انقلاب - چه مسلمان و چه مارکسیست - که عدالت را در مبارزه با امپریالیسم میدید، رو به دموکراسی و حقوق بشر آورد و جایگاه مهمی در منظومه فکری خود به این دو اختصاص داد. دو عنصر فوق با تغییر رهبری در ایران و بیمهری به چپ سابق - که در دهه اول انقلاب میانهشان با هم شکرآب شده بود - مواجه شد و در نتیجه یکی پس از دیگری از نهادهای حکومتی یا مثل من خارج شدند یا مثل نمایندگان مجلس سوم رای نیاوردند یا در عمل توسط مدیران جدید اخراج شدند. این رخداد - حتی اگر آن را نمیپسندیدیم - از دو جهت برای ما مبارک بود؛ نخست این که فرصتی را پدید آورد که ما با فراغ بال به بحثهای نظری بپردازیم؛ بهخصوص که ۱۰ سال تجربه مدیریت، در سطوح مختلف در قوای مقننه و مجریه را به دست آورده بودیم. بنابراین با مسائل کشور به صورت جدی و عینی آشنایی داشتیم؛ و دوم اینکه دوری از قدرت راه را برای نزدیکی ما به مردم و درک مسائل بهتر کشور فراهم کرد.
این فرصت استثنایی بین سالهای ۶۸ تا ۷۶ نقش زیادی در تحول نیروهای چپ قدیم به اصلاحطلبان بعدی ایفا کرد. در چنین فضایی، زمانی که ما به دانشگاه برگشتیم - که در مجموعه دوستان من نخستین نفری بودم که از معاونت وزارت ارشاد آقای خاتمی استعفا دادم و تمام وقت به دانشگاه آمدم و بعد من از دوستان زیادی وارد آن دانشکده شدند - با اساتید بزرگواری مثل دکتر بشیریه آشنا شده و از تجربه و دانش وی بسیار آموختیم. همزمان در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری به ویژه معاونت سیاسی آنکه مسئولیت آن با آقای حجاریان بود، گردهم آمدیم که بحثهای خوبی در آنجا نیز صورت میگرفت و در عین حال این دوستان در روزنامه سلام و بعدها در دو هفتهنامه عصر ما جمع و در عرصه مطبوعات نیز فعال شدند. همزمان دو حلقه هم فعال بودند؛ یکی پیرامون آقای خاتمی جلسه داشت و اگر هم دوم خرداد پیش نمیآمد، قرار بود تبدیل به حلقه فکری و سیاسی روشنفکران در سطح ملی شود؛ و دیگری هم حلقه کیان بود که پیرامون دکتر سروش و اندیشههای وی شکل گرفت. این توضیحات را از این جهت دادم که تاکید کنم، تقلیل دوم خرداد به هر یک از این حلقهها واقعبینانه نیست، اگرچه هر کدام از این موارد نقش مهمی در ایجاد حرکت است اصلاحی در جامعه ما داشتند. برخی مثل آقای خاتمی دوباره وارد دستگاههای اجرایی شدند، برخی مثل دکتر سروش در عالم روشنفکری و جامعه فعال شدند و دیگری به طور خاص سعی کردند که در دانشگاه به رشد آگاهیهای جوانان به ویژه تحصیلکردگان کمک کنند.
* دکتر بشیریه در گفتوگویی در سال ۱۳۹۶ در حاشیه نشستی در دانشگاه نیویورک با علی میرسپاسی، درباره سالهای آغاز به کار خود چنین چالشهایی را روایت میکند: «در سالهای اولی که من وارد دانشگاه تهران شدم و جو تندروی هم در دانشگاه زیاد بود، من دو واحد را درس میدادم، یکی «اندیشه سیاسی در اسلام» و دیگری «نظامهای اقتصادی تطبیقی با ارتش و سیاست». آنها روش تدریس مرا در اندیشه سیاسی نپسندیدند و گفتند این روش تدریس این درس نیست، یک درس دیگر به من دادند. بعد از سالها یکی از دوستان من که بعدها یکی از رهبران جنبش اصلاحات شد، به من گفت یک روز رئیس دانشکده گفت تکلیف بشیریه روشن نیست، نه از سیاست ما دفاع میکند نه انتقاد، بنابراین به درد ما نمیخورد. دوست من هم در جواب گفته بود بشیریه هر چه که هست حداقل چارچوبهای نظری را درس میدهد». آیا این چالشها در زمان دانشجویی شما و تدریس بشیریه کماکان وجود داشت؟
در زمینه ایجاد اشکال در تدریس در دانشگاه برای دکتر بشیریه تا جایی که من به یاد دارم، در فاصله ۶۸ تا ۷۶ که من دانشجوی دانشگاه تهران شده بودم، حادثه مهمی رخ نداد و ایشان از این جهت با چالش خاصی روبهرو نشد و به درس و بحث خود ادامه میداد. فضای دانشگاه که ریاست آن با دکتر عارف بود، فضای قلع و قمع نبود؛ اگرچه نیروهای تنگنظر طی ۴ دهه گذشته هر زمان که میتوانستند برای اساتید مستقل و صاحبنظر محدودیتهایی ایجاد میکردند؛ کما اینکه بعدها ما متاسفانه از امثال دکتر بشیریه و حتی سیدجواد طباطبایی محروم شدیم اما در آن دوره هنوز محدودیتها بهگونهای نبود که مانع تدریس این بزرگواران در دانشگاه شود.
* جناح مقابل اصلاحات در برهههای زمانی مختلف در نقد بشیریه به شاگردان وی استناد میکنند؛ مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، محسن امینزاده، محمدعلی کدیور و... نوع ارتباط بشیریه با این چهرهها در ایام استاد و شاگردی چگونه بود؟ با خود شما چه نوع ارتباطی داشت؟ خارج از کلاسهای دانشگاه بحثها و ارتباطات چگونه بود؟
همچنان که تاکید کردم، شخصیت آقای دکتر بشیریه بهگونهای بود که برای خود نقش سیاسی خاصی تعریف نکرد و فکر میکنم هنوز هم همچنان بر همان مشی قدیم رفتار میکند. بنابراین ارتباط ویژهای به شکلی که به طور مثال با آقای خاتمی داشتیم، با وی نداشتیم و بیشتر مباحث نظری مطرح میشد. به میزانی که ما در مرکز تحقیقات استراتژیک بیشتر به توسعه سیاسی در کنار توسعه اقتصادی جلب میشدیم، طبیعتا مباحث ما با دکتر بشیریه هم خارج از کلاس در حد محدودی که برقرار میشد پیرامون همین مسئله بود.
* جدایی دین از سیاست، یکی از اصلیترین محورهای مورد توجه بشیریه است. این دیدگاه در سالهای حضور شما در کلاسهای ایشان هم ملموس بود؟
تا جایی که به خاطر دارم، عمده کلاسهای دکتر بشیریه در آن ایام درباره جامعهشناسی سیاسی و بیان نظرات متفکران گوناگون غربی و شرقی و نقد دیدگاههای آنها بود. به یاد ندارم کلاسی با دکتر بشیریه داشته باشیم و ایشان به مسئله دین و سیاست به معنایی که اکنون به طور خاص در مورد ایران و نقش روحانیت مطرح میشود، پرداخته باشد. اگر هم بوده من در آن کلاس حضور نداشتم.
اما خارج از کلاس بهخصوص در سال آخر، حلقهای شکل گرفته بود که مرحوم دکتر دلاوری - که اخیرا به دلیل ابتلا و به کرونا از دنیا رفت - هم در آن حضور داشت و به طور مشخص درباره توسعه سیاسی و شاخصها و راههای رسیدن و به آن بحثهایی صورت گرفت که با آمدن آقای خاتمی به صحنه و این که ما تمام وقت در اختیار جریان دوم خرداد قرار گرفتیم، متاسفانه ارتباط ما با آن حلقه و دانشگاه به طور کامل قطع شد. از سال ۷۶ به بعد - برخلاف قبل آن که وقت اصلی ما در دانشگاه سپری میشد - ارتباط ما به طور کامل با دانشگاه قطع شد و ما درگیر فعالیتهای اجرایی و پیشبرد اهداف جنبش اصلاحات شدیم.
* پیش از به قدرت رسیدن محمد خاتمی جلساتی با حضور شما و دکتر داوری و دکتر طباطبایی و دکتر حبیبی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار میشد که آقای خاتمی نیز شرکت میکرد. مفاد این جلسات چه بود و اگر خاطرهای از آن جلسات دارید بیان بفرمایید.
در زمان ریاست دکتر نجفقلی حبیبی، جلساتی برای بحث پیرامون اندیشه سیاسی در اسلام و ایران تشکیل شد که آقایان خاتمی، سیدجواد طباطبایی و داوریاردکانی نیز حضور داشتند. همه اساتید از دانشکده حقوق و علوم سیاسی بودند، جز آقای دکتر داوری که استاد فلسفه بود و علت حضور ایشان نیز هم به دلیل آشنایی و رفاقت قبلی با آقای خاتمی بود و حسن ظنی که دکتر طباطبایی آن زمان به دکتر داوری داشت. شاید بتوان گفت که او تنها فردی بود که تصور میکرد که دنیای غرب و مدرنیته را شناخته و اگرچه در بیان آن محافظهکاری زیادی میکند اما حرفهایش اساس دارد. بنابراین ایشان نیز به آن جمع اضافه شده بود. متاسفانه این جمع نیز چند جلسه بیشتر نتوانست به جلسات خود ادامه دهد.
جای تاسف که ما هنوز در ایران شاهد آن نیستیم که حلقههای روشنفکری پایدار شکل بگیرد و عمر آن از عمر افراد آن حلقه بیشتر باشد و بتواند بیشتر به کار جامعه ما بیاید. آن دوران، دوران شیرین علماندوزی، آموزش و بحث و گفتوگو بود؛ فرصتی استثنایی و ۸ ساله که راه را برای اصلاحاتی درون حاکمیت باز کرد که متاسفانه حاکمیت قدر آن را ندانست و ایران گرفتار وضعیت کنونی خود شد. به باور من، اگر حرکتی که جامعه و حکومت ما بین سالهای ۷۶ تا ۸۴ داشت، ادامه مییافت، ما امروز با ایران دیگری مواجه میبودیم.
۲۱۲۱۲
کد خبر 1615785منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: سید محمد خاتمی سعید حجاریان عبدالکریم سروش مصطفی تاج زاده اصلاح طلبان حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اصلاح طلبان آقای خاتمی دوم خرداد شکل گرفت بحث ها سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۴۹۶۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.